28 اسفند نود وچهار
سلام پریماه جونم عزیزم امروز جمعه بود ولی شهردار گفته بود بیایم سرکار فردا هم گفتن بیایم که من نمیام امروز ساعت هشت باهم بیدار شدیم و صبحانه خوردیم و شمارو حاضر کردم و آوردمت اداره کلی ذوق داشتی که با من میای سرکار. دو ساعت تو اداره بودیم چون خلوت بود باهم رفتیم خونه خاله مریم . به ریس دفتر شهردار سپردم اگه کسی اومد بهم زنگ بزنن بیایم که بعد از یک ساعت زنگ زدن من و شما برگشتیم اداره پسر آقای شهردار هم اومده بود اداره که با شما کلی بازی کرد و با هم نقاشی کشیدید. ...
نویسنده :
حبیبه
22:50